بسی خرد که اسیر دست هوسی امیر است . [امام علی علیه السلام]

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران *  دوستت دارم * . 

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی  * دوستت دارم * . . .

من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم

به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * .

لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .

آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...

به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * .

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط  تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ...

به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .

به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی

به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ...

ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها  * دوستت دارم *  . 

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟

این بار او سکوت کرد .

و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...

اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...

و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط UONES 89/1/21:: 6:9 عصر     |     () نظر

اگر مانده
بودی



اگر مانده
بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم



اگر مانده
بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم



اگر با تو
بودم به شب های غربت که تنها نبودم



اگر مانده بودی
ز تو می نوشتم تو را می سرودم



مانده بودی
اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت



این شب سرد
و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت



با تو این
مرغک پر شکسته مانده بودی اگر بال و پر داشت



با تو بیمی
نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت



هستیم را به
آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی



مرگ دل
آرزویت اگر بود مانده بودی اگر می شنیدی



با تو دریا
پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود



خاک تن شسته
در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود



بعد تو خشم
دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل



مانده بودی
اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود



با تو و عشق
تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم



                                                     بهترین شعر
هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط UONES 89/1/21:: 6:9 عصر     |     () نظر

سلامی به گرمی نور خورشید ؟


به غرش طوفان به نرمی شن به بلندی درخت به لطافت گل همیشه بهار و به پاکی شقایقهای دشت زندگی


 خوبم


زندگی یک پل است . یک پل بین تولد و ابدیت... در برابر  دیار
ناشناخته قبل از تولد و دنیای نا مفهوم و تاریک مرگ هم هستی . زندگی قابل
لمس ما آدمهاست.


تنها یک لحظه است  برای یک لحظه روی پل زندگی قرار می گیریم.
بازی میکنیم. شیطنت میکنیم. شکست میخوریم. پیروز می شویم و سر انجام پیر و
خمیده با کوله باری از آرزوهای فرو کوفته ازپل می گذریم و در ابدیت محو می
شویم... از پشت سرمان از دیار قبل از تولد هیچ نمی دانیم در آنسوی پل هم
همه چیز در ابر و مه پیچیده شده * تنها چیزی که می بینیم همین پل است
افسوس که هرگز زمان به ما اجازه نمی دهد دوباره پل را طی کنیم . ( هرگز)


          سعی کن واقعیت های زندگی را درک کنی و توجه


ظاهر و فریبنده عالم انسان شدن نباشی *همیشه به دیگران محبت
کن و ازهیچ کس انتظار محبت را نداشته باش چرا که گل سرخ در شوره زار نمی
روید ...


یاور همیشه مومن من*


      هیچ چیز در زندگی به اندازه تجربه و ایمان مهم نیست


من کوچکتر از آن هستم که پندی به شما بدهم ولی به عنوان یک دوست حقیرت از من بپذیر که:


صادق باش*با همه مثل آینه وامیدوار باش * حتی در مشکل ترین
لحظه ها سعی کن واقع بین باشی و به آینده امیدوار باشی * همیشه سعی کن شاد
باشی حتی در ظاهر* چون هیچ چیز ارزش غصه خوردن را ندارد و از همه مهم تر
توکل و توسل را فراموش نکن*


عظمت واقعی انسان در آن است که اگر کسی در زندگی   شکست خورد و به زمین خورد دوباره بر خیزد نه آنکه بلند نشود


 


        زندگی مانند چرخ و فلکی است گردون که می گردد


و لحظه ها سپری می شود و لحظات دوستی که بهترین لحظات عمرمان
است هرگز بر نمی گردد پس عزیز من بیا قدر همه و همینطور قدر این لحظات را
بدانیم واز محبت نسبت به همدیگر و اطرافیان دریغ نکنیم . لحظه های شیرین
زندگی برای همه خلق شده پس سعی کنیم با بهره گیری از این دوران با سعی و
تلاش آینده ای سرشارازموفقیت و پیروزی را برای خود بسازیم .


زندگی بهاریست که گاه ابر خزان بر آن سایه می افکند و عزیز
ترین کسان را از هم جدا خواهد کرد . اگر روزی روزگاری نگاهت بر این چند
سطر افتاد مرا به یاد آور و اگروجودم برای همیشه در خاک مدفون بود برای
تسلی روحم قطره ای اشک بفشان * فقط چند قطره اشک...


زندگی زیباست اما اگر در تلاطم آن اسیر نگردی.


زندگی چون امواج دریایی می ماند گاهی با جهش بلند خودبر ساحل
می کوبد تلاش می کند که دامنه حصار خود را باز گشاید و گاهی آنچنان میگردد
که حتی با پرتاب سنگ هم جنبشی در آن دیده نمی شود *حال گذر زندگی چنین جذر
و مدی را به همراه دارد پس چرا باید گذاشت ظا لمان مدعی که از هر سر
انگشتانشان خون بیگناهی می چکد به دوش ما گذارند و ما حتی به آنها نگاه
نکنیم و این زندگی نمی باشد بلکه به معنای واقعی کلمه مرگ است


                                                          مرگ...


 


نفرین به جاده ها اگر معنایش* جدایی است


نفرین بر زندگی اگر معنایش* بدبختی است


نفرین برعشق اگر معنایش* سوزاندن است


نفرین بر دنیا اگر کارش * خرناس کشیدن است


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط UONES 89/1/21:: 6:9 عصر     |     () نظر

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را


در انحصار قطره های اشک نبینم


و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد


دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم


و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم


دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد


همیشه از حرارت عشق گرم باشد


و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم


من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند


برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم


که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند


من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند


و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی


پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط UONES 89/1/21:: 6:9 عصر     |     () نظر

می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد


 


در دایره حضورش تو را به من نشان دهد


 


می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم


 


هر وقت دلم هوای تو را کرد


 


عطر حظور مهربان تو را با من هم قسمت کنند


 


می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم


 


که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند


 


دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد


 


می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند


 


پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند


 


عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند....


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط UONES 89/1/21:: 6:9 عصر     |     () نظر

   1   2      >